هادی رجب: محمد بحرانی آدم چغر و بدبدنی است. یعنی سخت می شود او را پای مصاحبه نشاند تا به سوالات پاسخ بدهد. شاید کم حرفی او به خاطر دانایی اوست و البته اینکه عقیده دارد ممکن است بیش از حد حاضر شدن جلوی چشم ها باعث خراب شدن عروسک ها شود. اما بسیار خوش صحبت است و خیلی خوب حرف می زند. زندگی ویژه و خاصی دارد و پیشینه خانوادگی پر و پیمانی پشت سرش هست.
جالب است بدانید جنابخان، ببعی و آقوی همساده که روی هم سی، چهل میلیون هوادار دارند بخش مهمی از شخصیت خود را مدیون صداپیشه خود یعنی محمد بحرانی هستند. کسی که حالا خیلی ها به دنبالش هستند تا او را برای بازیگری جلوی دوربین بیاورند. تحصیلات او هم در همین زمینه است و البته چند فیلم سینمایی هم بازی کرده اما حسابی روی عروسک هایش غیرت دارد و هر کاری که باعث شود به آنها ضربه بخورد از نظر او غیرممکن و نابخشودنی است. حرف های این مرد با سواد و دوست داشتنی را بخوانید.
آقای بحرانی بهتر است از کوچه پسکوچههای شیراز شروع کنیم. این استعداد ویژه هنری در شما از کودکی پیدا بود یا بعدها در اثر گذشت زمان آن را کشف کردید؟
کودکی من در یک خانواده فرهنگی گذشت. پدرم دبیر زبان بود که امروز بازنشسته هستند و برادران، خواهر و پدرم مخاطب موسیقی سنتی بودند اما در خانه ما کار هنری به صورت حرفهای اصلاً انجام نشده است و در محلهای که بزرگ شدم خیلی اتفاقات هنری عجیب و غریبی نمیافتاد. شاید در میان بچههای محل آنهایی که با آنها گشت و گذار میکردیم و میگشتیم من به عنوان کسی باشم که بقیه را بخندانم اما اینکه خیلی متمرکز باشد و کلاس ویژهای برای تئاتر رفته باشم یا عضو گروه تئاتری باشم تا قبل از دانشگاه و حتی در مدرسه هم نبوده است.
در دبیرستان چه رشتهای خواندید؟
ریاضی.
چطور در دانشگاه در رشته دیگری تحصیل کردید؟
من ریاضی را دوست نداشتم اما در دورهای که مدرسه میرفتم ذهنیت اینطور بود که ریاضی بهتر است. انگار که تجربی به یک اشباعی رسیده بود و همه میخواستند مهندس شوند. در خانه ما هم همه قبلیها تجربی خوانده بودند و میخواستند یک مهندس داشته باشند. من ریاضی رفتم اما ریاضی را دوست نداشتم و اگر به خودم بود میرفتم رشته انسانی میخواندم. هنر را اصلا نمیشناختم که بدانم یک چنین چیزی وجود دارد.
به سینما و تئاتر علاقهمند نبودید؟
نه. فیلم میدیدم اما نه حرفهای مثل همه.
مثل کسانی نبودید که روزی چند فیلم میبینند و هیچ فیلمی را از دست نمیدهند؟
نه؛ اصلا و فکر میکردم همین سه رشته وجود دارد؛ ریاضی، تجربی و انسانی. اصلا تصورم از هنرستان، فنی و حرفهای بود که در آن خیلی استعداد نداشتم و ریاضی را انتخاب کردم.
یک دوستی در دبیرستان پیدا کردم به نام علی بهرامیفر که امروز آهنگساز و نوازنده سنتور است و همان موقع هم سنتور میزد. امروز همنواز استاد کلهر است و در زمینه هنر خیلی جدی فعالیت میکند. ما با هم همکلاس بودیم و به واسطه او با موزیک آشنا شدم. بنابراین بسیار تصادفی و بدون آمادگی زیاد در کنکور هنر شرکت کردم و در دانشگاه تهران قبول شدم.
آواز تمرین میکردید یا با سازهای موسیقی آشنایی داشتید؟
نه؛ من فقط به موسیقی گوش میکردم. هیچ تجربهای در زمینه نوازندگی و آواز نداشتم.
یعنی فقط علاقهمند بودید؟
بله.
در همان دوره علاقهمندی شما به موسیقی نواحی شکل گرفت؟
من شیرازی هستم و در محلهای در شیراز بزرگ شدم که اکثر بچهمحلیها جنوبی بودند. دوره جنگ بود و شیراز شهر بزرگ منطقه جنوب است و خیلیها از سمت خوزستان به محلههای شیراز آمده بودند. محله ما اکثرا بچههای جنوب بودند و بیشتر دوستان من جنوبی بودند. بیشتر با آن حال و هوا و فرهنگ بزرگ شدم و از همان بچگی با قابلمه و تشت بندری میخواندیم. بخشهای زیادی از اتفاقاتی که میبینید مدیون همان بچههای جنوب آن محله است.
یک تم داستانی در جنابخان داشتید که خودش از جنگزدهها بوده و آمده.
جنابخان فرق دارد. خیلیهایش مال خود جنابخان است و ربطی به محمد بحرانی ندارد.
یعنی خودتان دنبال آن میرفتید؟
بله؛ بچهها در راهروهای خوابگاه آواز میخواندند و من گوش میدادم. من علاقهمند بودم که ببینم حال و هوای آنها چگونه است چون لهجهها را دوست دارم.
اینطور نبود که گذر کنید بلکه پی آن را میگرفتید و به آن آهنگ میرسیدید.
البته آن زمان که ما دانشجو بودیم هنوز اینترنت اینقدر جدی نشده بود یا ما در شرایط مالیای نبودیم که خیلی برایمان جدی باشد. یک خوابگاه بود با یک اتاق کامپیوتر با کامپیوترهای نسبتا داغون و اینترنت نیز خیلی خیلی کند و عجیب و غریب. یعنی سرچ به معنای واقعی وجود نداشت بلکه سرچ تحقیقات میدانی بود.
سال 80 بود که آن اتفاق ویژه برای شما افتاد. جشنواره عروسکی دانشجویی و آشنایی با خانم مریم سعادت.
بله؛ ما یک جشنواره عروسکی دانشجویی بینالمللی داریم که جشنواره بسیار قویای است. خانم سعادت آن سال داور بودند و من هم در تعداد زیادی از تئاترهای عروسکی بازی میکردم و هر روز که خانم سعادت میآمدند. من را در یک کاری میدیدند و از کار من خوششان آمد و با سعه صدر کامل من را معرفی کردند به آقای بهرام شاهمحمدلو که یک کار عروسکی زنده میساختند برای شبکه یک به نام نینیمون به معنای نینی ما؛ من آنجا بازی کردم بدون هیچ پیشزمینهای؛ یعنی یکی از نقشهای اصلی را برای نوروز 81 بازی کردم.
این ژیمناستیک صدا از دوره نوجوانی با شما همراه بود یا در دانشگاه خیلی تمرین کردید؟
ژیمناستیک صدا دقیقا نمیدانم چیست ولی بله اگر منظورتان این دیوانهبازیهاست، از همان بچگی از این کارها میکردم ولی در دانشگاه یک مقدار آکادمیکتر و جدیتر میشود.
بعد از آن خانم مریم سعادت شما را معرفی کرد به شخص خاصی؟
نه؛ من با خانم سعادت از آن سال تا امروز به صورت مستمر کار میکنم و بعد از این جلسه نیز میروم که کار خانم سعادت را در تالار وحدت ببینم. ما چندین کار با یکدیگر داشتیم؛ مثل کنسرت حشرات و کلی کار تلویزیونی. عادتی در تلویزیون وجود دارد که معمولا وقتی در هر حوزهای وارد میشوید در همان حوالی آشناییها و روابطتان شکل میگیرد؛ بنابراین از این کار عروسکی به کار عروسکی دیگر میروید؛ در حالی که گرایش من در دانشگاه اصلا عروسکی نبود بلکه بازیگری بود.
هیچگاه پیش خودتان نگفتید که من بازیگر هستم و باید سمت بازیگری بروم؟
از همان اول که به کار عروسکی رفتم حس کردم که فرقی با هم ندارد. من سعی کردم در هر کار عروسکی و در هر نقشی چه شاعر، چه عروسکگردان و چه صداپیشه بازیگری کنم. به نظرم خیلی با هم متفاوت نیست. خیلی کیف دارد که یک جسم بیجان تبدیل به یک جسم جاندار میشود. یک اتفاق به نوعی شبیه خلق میافتد و خیلی کار لذتبخشی است.
یعنی هیچگاه حسرت این طرف یعنی بازیگری به صورت جدی را نداشتید؟
نه؛ من بازیگری به تعداد زیادی انجام دادهام و خیلی از آنها کار کودک بود. شاید شما و همسن شما مخاطب نبودید اما بازیگری کردهام و این سالها هم فیلم سینمایی هم بازی میکنم و دو فیلم من به زودی اکران میشوند؛ یکی« نزدیکتر» مصطفی احمدی و دیگری« فرار از قلعه رودخان» آقای رمضانی. فکر میکنم تا مجله شما منتشر شود این فیلمها هم اکران شود.
جدای از لذتبخش بودن این کار بحث درآمد بودن آن هم هست. به نظر صداپیشگی نسبت به بازیگری خیلی درآمد ویژهای نداشته باشد؟
به هر حال بله دستمزد آن نسبت به کارهای مرسوم سینما و تلویزیون پایینتر است. اما من سعی کردم که هم بتوانم بنویسم، هم ترانه بگویم، هم صداپیشگی کنم، هم عروسکگردانی کنم و هم بازی کنم. یک دوره کوتاهی در شبکه دو برای یک کار آموزشی کارگردانی کردم؛ بالاخره سعی کردم نیازهای زندگیام را طوری تعریف کنم که با این اتفاق منطقی باشد.
محمد بحرانی از یک جایی شناخته شد که به ایرج طهماسب و حمید جبلی رسید؛ یعنی از سال 90. به این معنا که یک دهه تقریبا شما در پشت صحنه بودید. آشنایی با آقای طهماسب هم از طریق عروسکگردان پسر عمهزا، امیر سلطاناحمدی بود.
البته من یک آشنایی از قبل داشتم. یک نقش بسیار کوچک در رفیق بد بازی کرده بودم که در آنجا خانم بنفشه صمدی دستیار بودند و من را معرفی کردند. آقای طهماسب شناخت کمی از من داشتند. سال 90 آقای طهماسب میخواستند کاراکترهایی را به مجموعه کلاهقرمزی اضافه کنند و از بچهها خواستند که کسانی را معرفی کنند و امیر دوباره من را معرفی کردند.
کلا از صدا به طراحی عروسک میرسند یا برعکس؟
خیلی فرق میکند؛ مثلا شما ممکن است یک کار عروسکی کنید و روند آن این باشد که در ابتدا یک طرح چند خطی نوشته میشود و آن طرح چند خطی دست یک نویسنده میرود و نویسنده چند سینابس مینویسد و آن به دست عروسکساز داده میشود و عروسکساز بر مبنای آن کاراکترها عروسک را میسازد. کارگردان بر مبنای شکل عروسکی که ساخته شده است و کاراکترها، صداپیشهها را انتخاب میکند.
این، مرسوم سریالهای تلویزیونی عروسکی است ولی کلاهقرمزی اینگونه نیست. در کلاهقرمزی متن نوشته شده نداریم و آقای طهماسب و آقای جبلی در طول سال یک سری اتودهایی را دستنویس کردهاند و شرح آیتمهایی را دارند اما از یک الی دو ماه قبل از شروع ضبط کلاهقرمزی، ما تمرینهایمان را روزی هفت الی هشت ساعت مانند تئاتر انجام میدهیم و راجع به همه چیز تمرین میکنیم. کاراکترهایی که در ذهن آقای طهماسب هستند در این تمرینها بیشتر شکل میگیرند. در مذاکرات خودشان و سرکار خانم محبوب عروسکهایی بر آن اساس ساخته میشود و آن عروسک سر تمرین میآید و سر تمرین برای آن صداپیشه انتخاب میشود.
آقای طهماسب در کار سینمایی جدیدشان در نقشهایی که در نظر دارند روی شما هم حساب کردهاند؟
مطمئن باشید که شما از کارهای سینمایی جدید بیشتر از من خبر دارید. من از چیزی خبر ندارم. اگر دعوت بشوم حتما میروم.
کاراکتر جنابخان را خود شما ساختید؟
شرح شروع کوچه مروارید را به تفصیل میگویم. یک اتاق فکری تشکیل شد و چندین نفر در آن حضور داشتند؛ مانند من، بهادر مالکی، امیر سلطاناحمدی، سعید سالارزهی کارگردان و تهیهکننده کوچه مروارید، نیوشا صدر و محمد نادری. در آنجا گپی زدیم و به مجموعه کوچه مروارید رسیدیم. من پیشنهاد دادم که میتواند یک کاراکتر جنوبی حضور داشته باشد. به خاطر همان علاقه بچگیام به جنوبیها که میدانستم چقدر باحال هستند و مجموعا به این نتیجه رسیدیم که دستفروش و لبوفروش باشد و اسم آن را محمد نادری انتخاب کرد.
در ایران معمولا عروسکها در طول زمان شخصیتشان کامل میشود.
همه کاراکترها اینگونهاند.
تأثیر رامبد جوان در درست شکل گرفتن جنابخان در خندوانه هم بسیار مهم است. نظر شما چیست؟
جنابخان در کوچه مروارید در یک کار کودک بازی میکرد و طبیعتا دامنه شوخی در کار کودک محدودتر است. شما باید در حوزهای شوخی کنید که هم برای بچهها قابل درک باشد و هم حدودی از الفاظ و شوخیها را رعایت کنید. در کار بزرگسال طبیعتا این دامنه، گستردهتر است؛ بنابراین در خندوانه ابعاد بیشتری از شخصیت جنابخان را دیدهایم. رامبد جوان یک بازیگر حرفهای و یک پارتنر بسیار خوب که خیلی عالی پاسکاری میکند. با سرعت ذهن خیلی بالا و اینکه بازی کردن در کنار یک عروسک کار هر بازیگری نیست. خیلی از بازیگرهای خوب دنیا هنگام کار با عروسک مشکل دارند اما رامبد عالی بازی میکند. این دو با یکدیگر رفیق هستند و به نظرم جنابخان و رامبد امروز یک زوج تلویزیونی بسیار جدی هستند که با یکدیگر بده بستان دارند و مردم میتوانند برای سالها آنها را به خاطر بسپارند.
رامبد جوان از کسانی است که کار تیمیاش خیلی قویتر از دیگران است.
عالیه. من خیلی راضی هستم.
به نظرم از لحاظ مالی هم هوای بچهها را دارد. خندوانه فضای خوبی برای کار کردن است؟
خندوانه فضای خوبی برای کار کردن است. من هم با شما موافقم. (خنده)
در مسابقه استندآپ کمدین دلیل شرکت نکردن جنابخان چه چیزی بود؟ آیا به این دلیل که قطعا میبرد نبود؟
این نظر لطف شماست اما شخصا این نظر را ندارم و این یک رقابت بود. من فرمی را که انجام شد شخصا بیشتر ترجیح میدادم. به نظرم رامبد، جنابخان و نیما میزبانان برنامه بودند و به نظر ما شرکت این اعضا در مسابقه کار درستی نبود. از طرفی به نظرم جنابخان هیچگاه خود را استندآپ کمدین نمیداند؛ یعنی شغل حرفهای او لبوفروشی و باشگاهداری و کارهای دیگر است. به نظرم قرار نبود جنابخان به عنوان یک استندآپ کمدین شرکت کند.
در کاراکتر جنابخان سجاد افشاریان نظرش چه بود؟
سجاد دوست و همشهری من است، نویسنده و بازیگر بسیار خوبی است و ما با هم بسیار رفیق هستیم. او نویسنده خندوانه است؛ اما بخشهای جنابخان در واقع محصول خود گروه عروسکی است؛ یعنی سجاد به ما لطف دارد اما نقشی در حوزه جنابخان نداشته است در واقع جنابخان را به خود ما سپردهاند.
اینکه بعضی اوقات جنابخان غمگین است و لوس نیست در طراحی به آن رسیده شده است یا بعداً به آن رسیدید؟
این در سلیقة من است. برنامه هم این را پسندید و من هم همیشه دوست داشتم که بالاخره شخصیت عروسکی داشته باشم که ابعاد زیادی داشته باشد و غصهدار بشود و شکست بخورد و گریه کند و بغض کند و شادی داشته باشد، بخندد و آواز بخواند. سعی کردیم جناب خان ابعاد کاراکتری زیادی داشته باشد و شاید یکی از دلایلی که مردم با آن ارتباط برقرار کردند همین است که خیلیها بخشی از وجود خود را در جنابخان دیدند.
آقوی همساده هم یک شخصیت ویژهای است. در بقیة کاراکترهایی که هست خیلی لوس نیست آن هم خودتان رسیدید؟
آقای همساده که اولین بار سر تمرین آمد من در گوش محمد لقمانیان گفتم که محمد (عروسکگردان فامیل دور) این شیرازی است و من همین صدا را روی آن تست زدم. چون آقای همساده حال و هوای خوشی دارد و یک دلپذیری خاصی دارد. روی گشاده و خندان که شیرازیها خیلی این حال و هوا را دارند. شما در سطح شهر قدم میزنید مردم گشادهرو و مهربان هستند با شما و آقای همساده نیز چنین حال و هوایی داشت. اگر پروندة زندگی او را مرور کنید متوجه میشوید که خودش هیچ بدی و دشمنی تا به حال به کسی نکرده است. یک آدم فرهیختة مهربانی است.
سختی ببعی این است که خیلی حرف نمیزند …
اینها دو کاراکتر بودند در دو طرف محور مختصات. ببعی باید با کمترین آوای ممکن کاراکتراش ساخته میشد و خیلی حرف نمی زد، آقای همساده باید 20 دقیقه مرتب دیالوگ میگفت و اینها دو کاراکتر کاملاً جدا دارند. البته سه عروسکگردان یعنی عروسکگردان همساده خانم شیما بخشنده است و عروسکگردانهایی که متوالیاً ببعی را گرداندهاند بنفشه صمدی و آقای پیمان فاطمی بودهاند. بخش عمدهای از این عروسکها مدیون کار بچههاست.
خندهها کاملاً طبیعی است؟
بله. چون نه آقای طهماسب میداند چه میخواهد بگوید و نه من میدانم و نه شیما بخشنده میداند.
به نظرتان خندوانه در سری جدیدش مدیون حضور جنابخان نیست؟
من دوست ندارم اینجوری نگاه کنم یا فکر کنم به نظرم یک تیم است اگر اتفاق خوبی افتاده است.
این روحیه باعث نمیشود که فرصتهایی را از دست بدهید؟ و ما در یک دورهای میتوانیم کار کنیم و خوب پول درآورد.
سعی میکنم فرصتهای خوب را از دست ندهم. مثلاً چند فیلم بود که بعضاً نقش اصلی هم بودند و دوست داشتند که با لهجة جنوبی هم باشد ولی به نظرم درست نبود و من نرفتم یا اجرای مسابقه که خیلی در سلیقة من نیست. مثلاً اجرا در رادیو هفت را دوست داشتم یا شاید به نحوی با 100 برگ همکاری داشته باشم در آینده. اما برای اجرای مسابقه به نظرم آدمهای بهتر از من خیلی وجود دارند.
دربارة علاقهتان به شعر بگویید آیا خودتان حافظ و سعدی را دنبال میکنید؟
بله.
در یکی از مصاحبههایتان دیدم که به شعر مسلط هستید و مدام با شعر پاسخ داده بودید؟
دوست دارم. بالاخره به نظرم تأثیر دارد خانوادهای داشتم که شعر دوست و ادبیات دوست بودند. پدرم از بچگی برایم کتاب حتی کتابهای انگلیسی میخواند و برایم ترجمه میکرد. برادرم و خواهرم شعر میگویند مواقعی خودم شعر مینویسم پدرم شعر میگوید و مینویسد. بله علاقه دارم و شاید به خاطر همین رادیو هفت و 100برگ را دوست داشتم.
و اما فوتبال…
من خیلی فوتبال دیدهام. اصلاً شک نکنید. به شدت بایرن مونیخی و طرفدار آلمان هستم. خیلی جدی و چندین سال سعی کردم بازیهای آنها را از دست ندهم و الان هم قهرمان جهان هستیم و میتوانم با خیال راحت بگویم و بایرن مونیخ هم یکی از بهترین تیمهای دنیاست و وضعیت خوبی داریم. کلی پیراهن بایرن دارم. خیلی من فوتبال اروپا را به صورت جدی دنبال میکنم. فوتبال ایران را کمتر میبینم. دنبال میکنم ولی واقعاً فوتبال اروپا چیز دیگری است.
در ایران طرفدار کدام تیم هستید؟
طرفدار تیمهای شیرازی که متأسفانه در لیگ برتر وجود ندارد.
از میان گروههایی که کار کردید و وارد سینما شدید الان دوست دارید با کدام کارگردان کار کنید؟
من واقعاً دوست دارم در کاری باشم که حالم خوب باشد و اجازه داشته باشم که بخشی از عقاید خودم را هم اجرایی کنم. یکی از لذتهایی که من در این سالها از کار با کلاه قرمزی یا خندوانه بردم این بود که من آنجا یک اپراتور صرف نبودم بلکه محمد بحرانی هویت و نقش داشته است. دوست دارم با کارگردانی کار کنم که در یک فضای تعاملی با هم بتوانیم یک اتفاقی را پیش ببریم. چیزهایی از تمرینهای تئاتری اصغر فرهادی شنیده ام قبل از فیلمها که به نظرم خیلی جذاب است. این، شیوه درست است که خروجیهای آن را دیدهایم و اینکه در این سالها که چقدر کارهای فوقالعادهای بودند. به نظرم تجربة کار با اصغر فرهادی میتواند یک تجربة یونیک باشد.
کمال تبریزی نیز اینگونه بود و اجازه میداد که بازیگران خودشان وارد طراحی هم شوند؟
آقای حبیب رضایی آنجا بازیگردان بود و ما طبیعتاً اجازة اظهارنظر داشتیم.
نقشی در کارهای او بوده است که دوست داشتید جای او باشید؟
بله شعبون استخوانی. بینظیر بود. آقای کشاورزی بازیگر بسیار دوستداشتنی و کار درستی است.
میخواستم در مورد همسرتان سؤال کنم. جایی خوانده بودم که یکی از طولانیترین شب زندگی شما زمانی بود که ایشان تصادف کرد.
دوست ندارم اصلاً وارد اینها بشویم چون بعداً که ایشان مصاحبه را میخواند حال خوبی نخواهد داشت. میتوانیم در مورد آن گپ بزنیم. اینکه مهناز خطیبی همسرم هستند، عروسکگردان دیوی در کلاهقرمزی است و عروسکگردان استاد همهچیدان و نویسنده آن و یکی از عروسکهایی که من خیلی دوستش دارم. شاید استاد همه چی دان برای من کلاً یک احساس ویژهای داشته باشد چون صداپیشگی را از آن یاد گرفتم. من با مهناز دو رفیق و همکار هستیم و به سر و کله هم میزنیم.
تحصیل ممکن است در حرفه ای به آدم کمک نکند؟
من هیچ رشتهای را در دنیا نمیشناسم که تحصیل به آن کمک نکند. هر دوستی هر عقیدهای دارد. نمیگویم تحصیل شرط کافی است اما به نظرم حضورش همواره مفید است. یعنی هیچ کس نمیتواند بگوید که من از اینکه در این رشته تحصیل کردم آسیب دیدم. ممکن است در جامعة هنری بیشتر و در جامعة علمی شاید بدون تحصیلات دانشگاهی موفق بوده است. نمونههای آن هم بوده است اما این نمیتواند قاعدتاً برای ما الگو باشد و برای آن فرد به واسطة تواناییها و شرایط ویژه استثنا بوده است. اما تحصیل را برای هر کسی و در هر رشتهای که دوست دارد عمیقاً پیشنهاد میکنم.
حضور در دانشگاه انگار مهمتر از تحصیل در دانشگاه است …
اصلاً بینظیر بود. دقیقاً حرف شما بسیار درست است یعنی من در دانشگاه هنرهای زیبا همانقدر که از اساتید یاد گرفتم به همان میزان یا بیشتر از دانشجویان یاد گرفتم. میگویند که در زبان خواندن اگر در فضا باشید خیلی سریع زبان یاد میگیرید در مورد اتفاقات هنری و علمی نیز همینگونه است یعنی وقتی در دانشکدة هنری باشید در فضا و در حال یاد گرفتن هستید.
برای بخش پایانی گفت و گو اگر بخواهید حافظ و سعدی را توصیف کنید چگونه توصیف میکنید؟
خیلی کار سختی است. من در مورد حافظ میتوانم بگویم که شعر حافظ همه بیتالغزل معرفت است / آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش. اما من با سعدی ارتباط بیشتری برقرار میکنم و حافظ عزیز دل همة ایرانیهاست منتها در مواقع دل گرفتگی یا در مواقع شادی اولویت اول من سعدی است. به نظرم بهترین آوازهای موسیقی سنتی و تصنیفهای موسیقی سنتی ایران اتفاقاً روی غزلهای سعدی خوانده شده است. توسط خسرو آواز ایران استاد محمدرضا شجریان.
قسمت آخر «خندوانه» جنابخان یک موسیقی جنوبی خواند که واقعا فوق العاده بود.
میمه بوشهری است و در این سالها نمیدانم اولین بار چه زمانی آن را شنیدم و در مورد آن تحقیق کردم و کاملتر آن را شنیدم و شعرهای آن را یاد گرفتم و خیلی ملودی بینظیری داشت. موسیقی کار بر روی قایقهای ماهیگیری است که سینک میشود با پارو زدنها.
برسیم به طبقه حساس و بازیگری. چگونه به آقای کمال تبریزی وصل شدید؟
از طریق حبیب رضایی عزیز. حبیب رضایی در تمام این سالها مشاور کلاهقرمزی بوده است و ما در پشت صحنه خیلی با هم دوست شدیم. حبیب رضایی برای من یک آدم بسیار دوستداشتنی است. خیلی چیزها را از او یاد گرفتم. هم زبان خیلی خوبی دارد، هم مخاطب خوب موسیقی است و هم ادبیات میخواند. اهل تئاتر و هنر است و من خیلی او را دوست دارم. بر سر کاراکترهای ببعی و آقای همساده به من کمک کرد. ایشان برای طبقه حساس، من، کاظم سیاحی و بهادر مالکی را معرفی کردند.
تسلط شما بر زبان انگلیسی جالب است. این تسلط در چه دورهای شکل گرفته است؟
من تسلط خاصی بر زبان ندارم. ببعی زبانش خوب است اما من نه. پدر من دبیر زبان بازنشسته است و برادرم زبان تدریس میکند اما من زبانم کاملا معمولی است.
اکثر کارها بداهه است یعنی هیچ چیزی از قبل نوشته نمیشود؟
چیزی به صورت دیالوگ نوشته نمیشود ممکن است یک خط داستانی چهار کلمهای بنویسم مثلا معمولاً خودم در ذهنم به یک خط داستانی کلی فکر میکنم و با عروسکگردانها حامد ذبیحی و مهدی برقعهای مشورتی میکنم. اگر آنها نظری داشته باشند می گویند. به دوستم امیر سلطان احمدی که مشاور ما هم است زنگ می زنم و اگر او هم نظری داشته باشد آن را کم و زیاد میکنیم. روز ضبط هم با رامبد در میان میگذاریم که موضوع این است؛ اگر نظری داشته باشد گپی میزنیم و روی صحنه میرویم بنابراین چیزی نوشته نمیشود اگر شعری باشد یک ساعت الی دو ساعت خودم یا امیر شعرها را مینویسیم.
و در آخر اینکه دلیل کم مصاحبه کردن شما چیست؟
بعضی وقت ها شیطنت هایی می شود که اصلا خوب نیست. یک بار مصاحبه ای کردم و تیتر زدند: جنابخان از رامبد بزرگتر است. در حالی که وقتی مصاحبه را می خواندید من در جواب مصاحبه کننده گفته بودم فکر می کنم جنابخان به لحاظ سنی از رامبد بزرگتر است و با شیطنت تیتری زده بودند که واقعا بد بود. رامبد اگر آن را می خواند چه فکری می کرد. در هر حال امیدوارم این گفت و گو خوب از آب در بیاید.
1386 رفیق بد
1392 طبقه حساس
1393 نزدیکتر
1393 فرار از قلعه رودخان
تله تئاتر یغمای باشکوه خورشید
مجموعه مکتب خانه غیرانتفاعی
یه کوچه، یه خونه
ببعی (کلاه قرمزی)
آقوی همساده (کلاه قرمزی)
استاد همه چی دون (استاد همه چی دون)
جناب خان در کوچه مروارید و خندوانه
وی همچنین در نمایش عروسکی کنسرت حشرات صدا پیشه، عروسک گردان و شاعر بوده است.
بحرانی پیش از جام جهانی فوتبال و لیگ جهانی والیبال به همراه امیر سلطان احمدی موزیک ویدئوهایی در حمایت از تیم ملی منتشر کرد.
محمد بحرانی و همسرش مهناز خطیبی ، جناب خان عاشق احلام علاقه زیادی به خواندن ترانههای محلی جنوب ایران دارد. ترانههایی نظیر اشکله جونم، سلام ای ناخدا و… او لبو فروشی را از کودکی آغاز کرده و از بیست سالگی عاشق دختری به نام احلام شده است و طی این مدت هر هفته با خانواده به خواستگاری احلام میرود و هربار به دلیلی جواب منفی میگیرد.
جناب خان در کنار حمید فرخ نژاد و پسرش و رامبد جوان
جناب خان شخصیتی عروسکی است که ابتدا در مجموعه نمایش خانگی کوچه مروارید در نقش لبو فروش جنوبی و سپس در سری دوم مجموعه خندوانه به عنوان یک استندآپ کمدین ظاهر شد.
صدا پیشگی این عروسک به عهده? محمد بحرانی و عروسک گردانی بر عهده? مهدی برقعی و حامد ذبیحی میباشد. او علاقه زیادی به خواندن ترانههای محلی جنوب ایران دارد. ترانههایی نظیر اشکله جونم، سلام ای ناخدا و… او لبو فروشی را از کودکی آغاز کرده و از بیست سالگی عاشق دختری به نام احلام شده است و طی این مدت هر هفته با خانواده به خواستگاری احلام میرود و هربار به دلیلی جواب منفی میگیرد. او با فروش لبو توانسته ثروت زیادی به به دست آورد. بیشترین فروش وی در نمایشگاه کتاب تهران بوده که مردم بیش تر از کتاب به لبوهای او علاقه داشتهاند. او اصطلاحاتی برای خود دارد که بعضی از آنها عبارتند از: -میام براتا… -هه هه و… -یه همچین چیزایی برا خودم دارم.
“جناب خان” نام شخصیت عروسکی برنامه طنز خندوانه است که در مدت زمان کوتاهی توانست به یکی از محبوب ترین کاراکترهای این شبهای تلویزیون تبدیل شود.
شخصیت عروسکی جناب خان در خندوانه با صدا پیشگی محمد بحرانی این شبها طرفداران زیادی را به خود جلب کرده است، محمد بحرانی صداپیشه عروسک های محبوب و پرطرفداری مثل ببعی و آقوی همساده این بار با عروسک بنفش رنگی مهمانمان شد که این شبها با آوازهایش دل ملتی را شاد می کند.
محمد بحرانی (متولد 1360 در شیراز) صدا پیشه و بازیگر ایرانی است و با مهناز خطیبی ازدواج کرده است.
بحرانی دارای مدرک لیسانس بازیگری از دانشگاه تهران و مدرک کارشناسی ارشد کارگردانی از دانشگاه تربیت مدرس است. وی از سال 1380 وارد تلویزیون شد و اکثر کارهایش کودک و عروسکی بوده است. علاقه? بحرانی به نمایش عروسکی از جشنوارههای تئاتر عروسکی دانشجویی آغاز شد. او که در آن دوران چند کار در این حیطه داشت، با گذر زمان به این موضوع علاقهمند شد. در سال 1380 در همین حین مریم سعادت که داور یکی از این جشنوارهها بود کارِ وی پسندید و از او برای کار در یک برنامه? تلویزیونی دعوت کرد. از همانجا بود که فعالیت او در این مسیر جدی شداکثر کارهای وی از سال 1380 که او وارد تلویزیون شده در ژانر کودک و کارهای عروسکی بوده است.
از جمله کارهای بحرانی پیش از ورود به مجموعه? کلاهقرمزی مجموعههای استاد همهچیدون، شهر کودکان بود. از دیگر کارهای او میتوان به مجموعه? «با ما کاش باشی» اشاره کرد که وی در این مجموعه صداپیشه? عروسک آقاشجاع است.
آشنایی محمد بحرانی با گروه کلاهقرمزی در ابتدا به واسطه? همکاری مشترک وی با ایرج طهماسب و حمید جبلی در فیلم «رفیق بد» بود؛ ولی در اصل از طریق امیر سلطاناحمدی، عروسکگردان پسرعمه زا، که در کلاهقرمزی 88 حضور داشت و یکی از دوستان بحرانی بود به گروه معرفی شده است. این بازیگر در یکی از آخرین فعالیتهای هنری خود صدا پیشه? عروسک جناب خان در برنامه? خندوانه به کارگردانی رامبد جوان حضور داشته است.
گپ ما را با بحرانی بخوانید تا از جادوی جناب خان بیشتر بدانید.
چه اتفاقی افتاد که جناب خان وارد دنیای آدم ها شد؟
ماجرای جناب خان از کوچه مروارید شروع شد؛ یک سریال زنده عروسکی که برای شبکه نمایش خانگی تهیه و تولید شده. سعید سالارزهی هم تهیه کنندگی کل کار و کارگردانی سری اول را به عهده داشته.
جناب خان و رامبد جوان که در این سریال اسمش آقای محترم است، با هم بازی دارند. به همین دلیل هم جناب خان به خندوانه دعوت شد و این شد که می بینید.
ایده لحن جناب خان و لهجه آبادانی که برایش انتخاب شده از کجا شکل گرفت؟ اصلا چطور به این نتیجه رسیدید که این مدل حرف زدن به سروشکل جناب خان بیشتر می آید؟
در شروع کوچه مروارید یک اتاق فکر تشکیل شد و من هم یکی دو جلسه در آن حضور پیدا کردم. آنجا چند نفری به این نتیجه رسیدیم که جناب خان می تواند یک کاراکتر جنوبی باشد، چون جنوبی ها آدم های باحالی هستند و اتفاقاتی که کنارشان می افتد، خوش ریتم و جذاب است.
مدت زیادی از آن جلسات گذشت تا اینکه محمد نادری که در سریال شمعدونی هم بازی کرده (بازیگر نقش هوشنگ مظاهری)، سری دوم کوچه مروارید را کارگردانی کرد.
نوشتن عمده متن های سری اول و دوم هم به عهده خودش بود، اما در نتیجه همان اتاق فکر بود که در نهایت به یک شخصیت جنوبی لبوفروش به نام جناب خان رسیدند. هدیه هاشمی هم طراحی عروسک را به عهده داشته که حسابی از او ممنونیم.
بین جنوبی بودن و لبو فروش بودنش ارتباطی هست یا دلیل دیگری داشت که این شغل را برایش انتخاب کردید؟
نه، قرابت خاصی با هم ندارند. شاید اگر می خواستیم سراغ اولین پیشنهاد برویم یا سمبوسه فروش بود یا فلافل فروش، اما نمی خواستیم سراغ تصاویر تکراری از جنوب برویم.
تکیه کلام ها و دیالوگ های جناب خان چقدر حاصل متن است و چقدر نتیجه بداهه پردازی و خلاقیت فردی خودتان؟
طبیعتا کوچه مروارید یک متن از پیش نوشته داشت و قصه ها براساس متن پیش می رود. اما در خندوانه این شکلی نیست و محصول بداهه پردازی و ایده هایی کلی است که هر کدام از ما قبل از برنامه با خودمان سر برنامه می بریم.
خود من از بچگی در شیراز و با جنوبی ها بزرگ شدم و خانه مان در محله ای بود که خیلی از کسانی به خاطر جنگ از خوزستان و کلا جنوب مجبور به مهاجرت شده بودند در آنجا زندگی می کردند.
همه دوستان من در آن دوران، اکثرا خوزستانی و تک و توکی هم بوشهری یا از سایر شهرهای جنوب بودند. من اصولا با فرهنگ آنها بزرگ شدم، یعنی به نظر خودم همان قدر که شیرازی هستم همان قدر هم جنوبی هستم
در نتیجه بخشی از چیزهایی که الان می بینید از گذشته من به این کاراکتر اضافه شده.
چرا از بین عروسک ها یا به اصطلاح ماپت های کوچه مروارید، این جناب خان بود که برای ورود به «خندوانه» انتخاب شد؟
به نظرم خندوانه بیشتر برنامه بزرگسالان است. درست است که طیف سنی ندارد و بچه ها هم می بینند و با بعضی بخش هایش ارتباط برقرار می کنند، ولی عروسک بزرگسال در آن مجموعه، جناب خان بود.
هرچند، تعدادی عروسک بزرگسال دیگر هم وجود داشت، ولی نقششان کم بود. البته شاید رامبد بهتر بتواند به این سوال جواب بدهد. همان جا در پشت صحنه کوچه مروارید، شوخی هایی درآمد که الان جلو صحنه خندوانه استفاده می شود؛ مثلا شوخی با اسم رامبد و اینکه چقدر این اسم برای جناب خان عجیب است.
درواقع، تصمیم از پیش تعیین شده ای نبود. مجموعه این شوخی ها باعث شد گروه و خود رامبد به این نتیجه برسند که این عروسک در خندوانه جواب می دهد.
دلایل فرعی هم برای ورود جناب خان به خندوانه وجود داشت؟ مثلا اینکه با مطرح تر شدن این عروسک، به فروش کوچه مروارید در شبکه نمایش خانگی کمک شود.
نه، این حرکت برنامه ریزی شده نبود. به نظرم رامبد به قدری روی برنامه اش حساس هست که نخواهد به خاطر چنین چیزی، عروسکی را وارد خندوانه کند، ولی اگر به فروش کوچه مروارید هم کمک کند، اتفاق خوبی است.
عادل فردوسی پور و جناب خان
واقعا خودمان هم از اول نمی دانستیم حضور جناب خان در خندوانه چه سرنوشتی خواهد داشت.
بچه ها (ذبیحی و برقعی) اینجا شاهد هستند که اول گفتیم با یک روز و یک برنامه شروع کنیم تا ببینیم اصولا عروسک در برنامه ای که اصلا برای عروسکی بودن طراحی نشده، جواب می دهد یا نه. ممکن بود جناب خان بیاید و خیلی زود هم مجبور شود از برنامه برود.
بده بستان هایی که بین جناب خان و سروش صحت در خندوانه وجود دارد، چقدر حاصل بداهه پردازی و واکنش هر دو طرف در لحظه است؟ خصوصا اینکه هر دو در کوچه مروارید با هم بازی داشته اند.
الان استندآپ کمدین هایی که به خندوانه می آیند، داستانشان را هم با خودشان می آورند؛ یعنی کسی پیش زمینه ای مشخص نمی کند و متنی برایشان نمی نویسد.
به جناب خان هم از ابتدا این جوری نگاه شد، یعنی استندآپ کمدینی که خودش از بیرون می آید و خودش هم قرار است یک کارهایی بکند. به جز اینکه استندآپ کمدین است، خب گاهی وقت ها بین تماشاگران هم می نشیند، ولی ما متنی نداریم.
گاهی که لازم باشد ما یک چیزهایی را با رامبد هماهنگ می کنیم. گاهی هم که دوست داریم رامبد واکنش آنی از خودش نشان بدهد، هماهنگ نمی کنیم. درواقع به او می گویم رامبد یک چیزهایی هست که می خواهم توی صحنه با آنها روبه رو بشوی.
این اتفاقات غیرمنتظره ای که می گویید دقیقا چیست؟ مثلا حرف زدن با مهمانان برنامه یا اظهارنظر کردن وسط حرف هایشان؟
طبیعتا معلوم نیست مهمانان چه خواهند گفت و ما نمی دانیم جریان چیست. واقعا می شود گفت آنچه برای جناب خان در خندوانه اتفاق می افتد در لحظه اتفاق می افتد. البته ممکن است ما یک خط کلی داشته باشیم؛ مثلا می گوییم که امروز جناب خان دماغش را عمل کرده است.
احتمالا جنس و تیپ شخصیتی مهمانان برنامه هم تاثیر خودش را دارد.
طبیعی است. اتفاقا شاید گاهی با مهمانانی که این قدر جدی هستند که ممکن است فضای برنامه را خیلی جدی کنند، حضور جناب خان بتواند کمک کند.
رامبد جوان تا چه حد در مدیریت اتفاقاتی که جناب خان به آنها سمت و سو می دهد، نقش دارد؟
اولا که رامبد واقعا آدم باهوش و باحالی است و حسابی هم کارش را بلد است؛ یعنی یک فضای امن و دوست داشتنی را در پشت صحنه برنامه خندوانه برای ما ایجاد کرده.
خیلی راحت هستیم؛ فضا آرام و خوب است و در مورد ایده هایی که مطرح کرده ایم، هیچ وقت توی ذوق مان نخورده. حتی اگر موافق یک ایده ای نباشد، این قدر باحال نه می گوید که ما راحت قبول می کنیم از آن استفاده نکنیم.
خدا را شکر به ما اعتماد کرده و همان طور که گفتید چون برنامه زنده نیست، اگر هم اشکالاتی در اجرا وجود داشته باشد در تدوین درست می شود.
تا حالا پیش آمده خودتان از حرفی که جناب خان زده به خنده بیفتید؟
راستش زیاد سر ضبط خنده ام نمی گیرد، چون همزمان مجبورم روی چند چیز متمرکز باشم.
از طرفی دو تا ساز هست که خودم می زنم، بعد یک میکروفون روبه رویم هست که باید حواسم به آن هم باشد و باید عروسک را هم روی مونیتور ببینم، از طرف دیگر باید واکنش تماشاگران را جدا از قاب مونیتور ببینم و باید فکر کنم قصه چیست.
گاهی باید به حرکت های در لحظه بچه ها (ذبیحی و برقعی) هم یک صدایی اضافه بشود.
واقعا سخت است که بخواهید همزمان روی این همه موضوع متمرکز باشید.
البته امیر سلطان احمدی درواقع مشاور فکری جناب خان در برنامه خندوانه است و جزء بچه های اتاق فکر و نویسندگان کوچه مروارید هم بوده.
در خندوانه هم خیلی مواقع کنار من نشسته و یکدفعه یک چیزی توی گوشم گفته که این را بگو یا آن را بگو … جدا از این، خیلی وقت ها، اگر از روز قبل چیزی به ذهنم برسد، حتما با امیر مشورت می کنم.
کاراکترهای عروسکی محبوبی که تا امروز صداپیشگی شان را به عهده داشته اید اگر در تیم کسانی مثل ایرج طهماسب، حمید جبلی، مرضیه برومند یا رامبد جوان نبودند، به نظرتان باز هم همین قدر امکان دیده شدن داشتند و به قولی گل می کردند؟
به نظرم در مجموعه ای مثل کلاه قرمزی سابقه ای که پشت ساخت برنامه هست و حرفه ای بودن کسانی که در صدر این کار قرار دارند مثل آقایان طهماسب و جبلی و خانم محبوب، قطعا خیلی تاثیرگذار است.
هر عروسکی که به این مجموعه اضافه می شود درواقع یک شانس تازه است، ضمن اینکه یخ تماشاگر قبلا با این مجموعه آب شده و همه منتظر هستند اتفاق خوبی شکل بگیرد.
این موضوع در مورد کار با رامبد جوان و خندوانه هم به همین شکل است. اینکه مردم مجموعه ای را دوست داشته باشند، قطعا به عروسک های تازه وارد کمک می کند.
«محمد بحرانی و همسرشان مهناز خطیبی» میهمان رادیو ایران شدند و گفت و گوی صمیمانه ای در ویژه برنامه کوی نشاط داشتند…
محمد بحرانی (صداپیشه ببعی و آقای همسایه):
زندگیمان پر از عروسک است…
ثمره ازدواج ما، خوشبختی و آرامش است. فرزندی نداریم ولی از ابتدای زندگی عروسک های زیادی همراهمان بودند….
بحرانی، از آقای همساده و ببعی می گوید…
شخصیت ببعی از سال 90 و آقای همساده از سال 91 به مجموعه کلاه قرمزی اضافه شد، معمولاً روند بوجود آمدن شخصیت ها ابتدا با شکل گیری آنها در ذهن آقای طهماسب صورت می گیرد و پس از آن توسط خانم محبوب ساخته می شود و بعد از آن مراسم جالب رونمایی از آن شخصیت برگزار می شود.
عروسک گردانی از بازیگری بسیار سختر است…
بحرانی می گوید: کار عروسک گردانی از بازیگری بسیار سختر است، و سختی آن در این است که بازیگر باید تمام بازی خود را تنها از طریق صدا به مخاطب منتقل کند.
مهناز خطیبی (عروسک گردان دیوی):
در کلاه قرمزی دیالوگ ها بداهه شکل می گیرد…
عروسک گردانی و صداپیشگی هر دو کار پیچیده و سختی است، مخصوصاً وقتی دیالوگ ها در لحظه گفته می شود، در کلاه قرمزی معمولاً همه چیز بداهه شکل می گیرد.
دیوی…
دیوی شخصیتی است که ذهن او با عروسک های دیگر فرق می کند، برعکس فکر می کند، می بیند، حرف می زند و معمولاً طول می کشد که با دیگر عروسک ها همگام شود.
می خواستیم دیو قصه ها شیرین شود…
تمرین عروسک گردان، در شکل گیری شخصیت عروسک بسیار تاثیرگذار است، در نظر اول دیوی شخصیت خشنی به نظر می آمد، اما سعی شد تا با راهنمایی های آقای طهماسب، دیو قصه ها شیرین شود…