“عزیز بودن” جرم نیست
امتیازیست که “تو” در قلب من داری و “خیلی ها” ندارند
روزهایم را خیابان های شهر می گیرند
شب هایم را ، خواب های تو
“بیولوژی” هم نخوانده باشی ، می فهمی چه مرگم شده است !
تا گرمی آغوش تو هست
ایمان نمی آورم ، به آغاز فصل سرد . . .
گفتم به کام وصلت خواهم رسید روزی
گفتا که نیک بنگر ، شاید رسیده باشی . . .
بهونه براگریه زیادهس!
اما؛امان ازگریه های بی بهونه…
یک درآغوش کشیدن بیصدا
میتواند براى قلبى محزون هزاران کلمه معنى داشته باشد…
بسکه لبریزم ازتو میخواهم
چون غباری زخود فرو ریزم
رفته است و مهرش از دلم نرود
ای ستاره ها، چه شد که او مرا نخواست
ای ستاره ها، ستاره ها، ستاره ها
پس دیار عاشقان جاودان کجاست
فروغ فرخزاد
هدیه ای که برای تولد من آورده بود
یک تابلو بود که با خط درشت رویش نوشته بود :
زندگی پوچ و بی معناست
در صورتی که او همیشه به من می گفت :
تو تموم زندگی منی !
تا دنیا دنیاست بمون کنارم
من هیچ کی رو غیر تو دوست ندارم
تا دنیا دنیاست دل من فداته
اون دلی که عاشقه خنده هاته
یادمه که همیشه میگفتی :
برو من همیشه پشتت هستم
ولی هیچ وقت فکر اون خنجری که
پشتت قایم کرده بودی رو نمی کردم !
اگر تو نبودی زمین یک زیر سیگاری گلی بود
جایی برای خاموش کردن بی حوصلگی ها
شکسته های دلت را به بازار خدا نبر
خدا خود بهای شکسته دلان است
رنگ گل لاله رو لباته
دل در پی توست و چشم براته
من دوست دارم قد یه دنیا
روی سر ما عزیز تو جاته
دلت آیینه ی ایثار عشق است
نگاهت معنی بیدار عشق است
تو در آبادی دل خانه داری
تو را دیدن همان دیدار عشق
خیلی وقتها آدما برای اینکه رو قولشون وایسند
قولشون رو زیر پا میزارند تا بتونند روش وایسند !
آنکه دلی برای دوست داشتن به ما داد
کاش دلی هم برای تحمل دوری ها می داد
غریبه در حال عبور از جاده ای بی انتها بود
و زیر لب با خود می گفت :
جاده ی بیچاره
تو هیچوقت معنای عشق را نخواهی فهمید
و جاده در دل خود می گفت :
لعنت به این عشق
سال هاست که با التماس زیر پای تو افتاده ام
و برای برگشتت جاده شدم ولی تو هرگز نفهمیدی
میگن به کسی اس ام اس بده که راهش دور باشه
من به تو چی بدم که تو قلبمی ؟
ستاره در آسمان نقش زمینه
خودم انگشتر و یارم نگینه
خداوندا نگینم را نگهدار
که یار آخر و اول همینه
میگویم سلام ، هیچکس جوابم را نمیدهد
پس خدانگهدار می گویم شاید از سر اتفاق
یک نفر دست هایش تکان بخورد
جای خالیت تو دلم مرگ رو بهونه میکنه
تو نباشی روزگار منو دیوونه میکنه
بر آن سریم کزین قصه دست برداریم
مگر عزیز من ، عشق دست بردار است
کسی بجز خودم ای خوب من چه می داند
که از تو ، از تو بریدن چقدر دشوار است
مخواه مصلحت اندیش و منطقی باشم
نمی شود به خدا ، پای عشق در کار است
هر دیده که عاشق است خوابش ندهید
هر دل که در آتش است آبش ندهید
دل از بر من رمید ، از بهر خدای
گر آید و در زند جوابش ندهید
دیده در هجر تو شرمنده ی احسانم کرد
بس که شب ها گهر اشک بدامانم کرد
ماجرای دل دیوانه بگفتم با شمع
آنقدر سوخت که از گفته پشیمانم کرد
ما هرچی تلخی بود امتحان کردیم
ولی دیدم هیچ چیز تلخ تر از ندیدنت نیست !
صدایت برایم از عاشق بودنت می گوید
نگاهت برایم از محبت و دوست داشتن می گوید
اما بودنت گویا بهشت ماست
تو را من چشم در راهم شبان هنگام
وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم
زندگی نیست به جز عشق ، به جز حرف محبت به کسی
ورنه هر خار و خسی زندگی کرده بسی
قلب تو هرجا باشد گنج تو هم همان است
پائولو کوئیلیو
به سلام ها دل نمی بندم
از خداحافظی ها غمگین نمی شوم
دیگر عادت کرده ام به تکرار یکنواخت دوری و دوستی خورشید و ماه
خدایا اگر سوزم سزا باشد
اگر دردم دوا باشد
ازین بدتر کجا باشد
که یار از من جدا باشد