اولین ها مهم نیستن ،
این موندنی ها هستن که مهم اند و تو ماندنی ترینی !
میگویند زندگیت را پایِ یک “نفر” نگذار
کاش میدانستند که تو یک نفر نیستی ، تو یک “دنیایی” …
تمام دنیا را گشته ام
کنار تو اما ، دنیای دیگریست !
باور کن “عین” و “شین” و “قاف” جدا از هم که باشند هیچ خاصیتی ندارند !
اما در کنار هم معجزه می آفرینند ،
درست مثل من و تو …
دلم “قُرص” است
وقتی مُسَکِنم تویی … !
نه طبق مُد دوستت دارم نه به حکم سنت !
همه چیز بنا بر فطرت است
“خوب ها” دوست داشتنی اند …
وقتی کنارمی ،
جایی برای هیچ شتابی نیست
مقصد همین حضور من و توست !
دلم شادی می خواهد
وسعتش زیاد نیست ، به اندازه کف دستانت
دستانم را بگیر …
هیچ رویایی به پای بیداریم با تو نمیرسد
خوابها فقط خودشان را اذیت می کنند !
تو که باشی بس است …
مگر من جز “نفس” چه میخواهم ؟
با تو می شود هر روز یک عمر زندگی کرد
و در فردای چشمانت باز به دنیا آمد !
بدون گذرنامه از خیالم عبور خواهی کرد ،
مهربانیت را مرزی نیست …
زندگ? ز?باست ،
درست از همان روز? که “تو” تمام زندگ? ام شد? !
مهربانی را قسمت کنیم ? من یقین دارم به ما هم میرسد
آدمی گر ایستد بر بام عشق ? دستهایش تا خدا هم میرسد
گویند زیارت نه به همت است نه به قسمت ? به دعوت است
پس ای گروه دعوت شده ما را نزد پروردگارتان یاد کنید
سر کلاس پاتخته ? یا یه تیپ شلخته
با خط بد نوشتم ? زندگی بی تو سخته
وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد
به خدا غنچه شادی بودم دست عشق آمد و از شاخه ام چید
شعله آه شدم صد افسوس ? که دلم باز به دلدار نرسید
ما طعم شیرین یافتن را در طعم تلخ از دست دادن یافتیم
و در این میان سهم ما تنها یک یادت به خیر ساده بود
با غم سر کن که شادی از کوی تو رفت
با شب بنشین که آفتاب از کوی تو گریخت
ماکه گفتیم مال یاریم غیر دل چیزی نداریم
بی شما خزون سردیم ? با شما ته بهاریم
بی بهانه برای کسی مینویسم
که وجودم به وجود او وابسته است و بی او تنها ترینم
اگه قصر شاهی تو واسه من جائی نداره
کلبه خاکی قلبم قابل تورو نداره
از قلبم پرسیدم عزیزت کیه ؟
گفت اس ام اس بزن ببین کجا میره !
مرا عهدیست با ماهی که آن ماه از آن من باشد
مرا قولی است با جانان که جانان ? جان من باشد
مثل باران چشمهایت دیدنی است
شهر خاموش نگاهت دیدنی است
زندگانی معنی لبخند توست
خنده هایت بی نهایت دیدنی است
دیدی ای دل که غم عشق دگر باره چه کرد ؟
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
زندگی پژمردن یک برگ نیست ? فرض کن ? مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست ? با این همه مصیبت ها صبوری هم
از عشق و محبت نیست
تو این سکوت بی کسی صدای دلدار و ببین
تو این شبا تو رویاها چهره عاشق رو ببین
وقتی دلت تنگه براش بغض چشاتو میگیره
تو لحظه های عاشقی نم نم بارون رو ببین
هر شب که انتظار تو را می برم به روز
شرمنده که بی تو نفس میکشم هنوز
تو این دو روز زندگی شبیه من فراوونه
یه لحظه چشماتو ببند گذشتن از من آسونه
تو اگر پائیز زردی ? واسه من بهار سبزی
تو اگر هوای سردی واسه من همیشه گرمی
تو اگه ابر سیاهی واسه من ابر بهاری
تو اگه دشت گناهی واسه من یه بی گناهی
تو اگه غرق نیازی ? واسه من یه بی نیازی
تو اگه رفیق راهی ? واسه من یه تکیه گاهی
کاش میشد عشق را آغاز کرد
با هزاران گل یاس آن را ناز کرد
کاش میشد شیشه غم را شکست
دل به دست آورد نه اینکه دل شکست
به که گویم که تو منزلگه چشمان منی
به که گویم که تو گرمای دستان منی
گرچه پاییز نشد همدم و همسایه من
یه که گویم که تو باران زمستان منی
عاشقان همه نام و نشانی دارند
آنکه در عشق تو بی نام و نشان است منم
آخرین حرف دلم
عشق هرگز نمیمیرد مگر اینکه عشاق بی وفا باشند
قاصدک ? حرف دلم را تو فقط میدانی
نامه عاشقی ام را تو فقط میخوانی
قاصدک همه رفتند هیچ کس با من نیست
تو بگو باز چرا با من می مانی
برگ برگ خاطراتم را خزان بر باد داد
ای گل ناز بهاری آرزویت میکنم
دوستت دارم ولی من با تمام غصه ها
خویش را قربانی یک تار مویت میکنم
در ساحل محبت کلمه ای که لایق تو باشد نیافتم
فقط میتوانم بگویم دوستت دارم
گوشه قلب قشنگت اگر من نباشم غمی نیست
تو منو رندونی کردی عاشقی جرم کمی نیست
میروم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه خویش
به خدا میبرم از شهر شما ? دل شوریده و دیوانه خویش
چرا روی نقاشی ها بی خودی سایه میزنی
این همه حرف خوب داریم ? حرف گلایه میزنی
اگه منو دوست نداری اینو راحت بهم بگو
چرا با حرفات و نگاهت بهم کنایه میزنی ؟
اگه به زور روزگار از زندگیت میرم کنار
میرم که ثابت بکنم عاشقتم دیوونه وار
آدم های زیادی اشک هامو دیدن
اما تنها کسی که اشکامو پاک کرد تو بودی
سلام خوبی ؟ یه سوال داشتم
تو دل منو ندیدی ؟ آخه از وقتی اومد دنبال تو دیگه بر نگشت !
من بگم دوستت دارم با چه رقم یا عددی
تو که بی نهایتی قشنگ تر از من بلدی !
آهو اگر چشم تو بیند ز چرا می افتد
تو هم اینقدر نخور جانا غم دنیا که سر و کار همه آخر به خدا می افتد . .
چشمات واسم یه دنیاست ? دلم بی تو کویره
خندت اگه نباشه ذلم خیلی فقیره
?نارم که هَستی زمان هم دستپاچه می شود
عقربه ها دو تا یکی میپرند
اما همین که می روی!
تاوان دستپاچگی های ساعـت را هم من باید بدهم
جانم را میگیرند
لحظه های بی تو.
برای تو می نویسم :
برای تویی که قلبت پاک است !
برای تویی که تنهایی ام پر از یاد توست
برای تویی که قلبم منزلگـاه عشق توست
برای تویی که عشقت معنای بودنم است
حضور آرامت مدتهاست در کنارم ن?ست
اما ?ادت مهمان هَم?شگ? قلبم است
دستت را که میگیرم
می دانم ناب تر از تو دست های تو دستی نیست !
میدانم ماندنی تراز نگاه تو چشمی نیست
برای خنـده هایم می خندی
برای گریه هایم شانه می شوی !
می دانم برای راست گفتن مستی نمی خواهی
پس همیشه درقلبم میمانی
من و تو میدانیم
کز پی هر تقدیر
حکمتی می آید !
من و فرسایش دل
تو و تصمیم و م?ان
ما و تقـدیر و زمان
چه شود آخر دلتنگیها !
خدا می داند .
بهترین روز زندگی من روزیست
که تو در میان ناباوری های من می آیی
و
کنارم می نشـینی و دستم را می گیری
آرام زمزمه میکنی
دوستت دارم.
شَب در خم گیسوی تو عابر می شد
با هر نفست بهار ظاهر می شد!
ای فلسفه ی شگفت ، افلاطون هم
با دیدن چشـمان تو عاشق می شد.
این شب ها که نیستی
قرارمان باشد پای تابیدن هاب ماه
واسم هست!
که تو هم هَمان ماهی را مـی بینی که من میبینم
اینجا
بدون تو!
قرارمان باشد با ماه
برساند نگـاهَم را به نگاهت!
بی ?م و ?است.
قلبم فدای اون عزیزی که
دنیایی از دلتنگی روبه امید یک لحظه دیدنش به جان میخرم.