می ترسم کسی جایم را در قلبت بگیرد
بوی تنت را بگیرد
آغوشت را از من بگیرد
چه احساس مبهمی است حسادت !
دلگیرم
از کسی که مرا غرق خودش کرد!
اما نجاتم نداد …
دو کلام حرف حساب باهات دارم :
” دوست دارم ”
تمام دنیا را گشته ام
کنار تو اما ، دنیای دیگریست !
بی کلام اینجا باش
بودنت با دل من ، بی صدا هم زیباست !
شاهرگم قید توست ، بزنم میمیرم …
هیچ رویایی به پای بیداریم با تو نمیرسد
خواب ها فقط خودشان را اذیت می کنند !
بدون گذرنامه از خیالم عبور خواهی کرد
مهربانیت را مرزی نیست
روز همان شب است
و شب همه ی روزهاییست که تو نیستی !
اعتیاد هم دلیل زیبایی است برای مردن
وقتی که تزریق هوای تو باشد …
تو مثل دعای مادرم از ته دل می آیی …
معشوقه ای پیدا کرده ام به نام روزگار
این روزها مرا در آغوش خویش سخت به بازی گرفته است
یادت را از من نگیر
بگذار من هم مثل سهراب بگویم دلخوشی ها کم نیست
آدم های خوب نه خاطره اند نه تاریخ
بلکه حقیقت روزگارند درست مثل خودت
وقتی تو با منی
ترافیک می تونه بهترین مکث عالم باشه
خاطری گر نظرم هست همه خوبی توست
حسرتی گر به دلم هست همان دوری توست
چه درونم تنهاست و در این تنهایی
شاخه ی خشک نگاهم گل چشمانت را می جوید
تلخ ترین حرف دوستت دارم اما …
شیرین ترین حرف … اما دوستت دارم
اوج محبت را نمی توان با پیامک تقدیم کرد
اما از همین فاصله خاک پای خوبانیم
صدای گام های تو
ضربان زندگی من است
با من راه بیا
هنوز تشنه ی زنده بودنم
پارک = پنچری اما تو نه
هرجای دلم می خواهی پارک کن
رسیده ام به حس برگی که می داند
باد از هر طرف که بیاید سرانجامش افتادن است
ساده که باشی زود حل می شوی
می روند سراغ مسئله ی بعدی
خواستم بگم همیشه محتاج همین نگاهم
فقط آروم به گوشیت نگاه کن
نذار گذر زمان خسته یا دلگیرش کنه
تنهایی همین است
تکرار نامنظم من بی تو
بی آنکه بدانی برای تو نفس می کشم
تاریخ شارژ ارادت ما به شما
تا وقتی نفس باقیست اعتبار دارد
سوگند میخورم به جز حضور تو
هیچ چیز این جهان را جدی نگرفته ام حتی عشق را
مواظب گرمای دلت باش
تا کاری که زمستان با زمین کرد
زندگی با دلت نکند
فهمیدن عشق را چه مشکل کردند
ما را ز درون خویش غافل کردند
انگار کسی به فکر ماهی ها نیست
سهراب بیا که آب را گل کردند
گفتی که دگر در تو چنان حوصله ای نیست
گفتم که مرا دوست نداری گله ای نیست
رفتی و خدا پشت و پناهت به سلامت
بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست
تفاوتی ندارد خواب باشم یا بیدار :
زیباترین تصویر پیش چشمانم همیشه تویی
صبحی که شروعش با توست
خورشید دیگر اضافیست !
چشم های تو یک مرض مسری دارند
هر بار نگاه می کنمت ، تب می کند وجودم …
ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش …!
سهمم از وصل تو کم نیست ، همین دیشب بود
روی یک کاغذِ تر ، بوسه زدم نامت را